مدرسه علمیه فاطمیه پاکدشت
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
دیرگاهی است در این تاریکی
عکس تنهایی من می تابد
همه مرغان هوا ساکت و سرد
بنشستند لب بام و حیاط
به سکوت دل من گوش سپردند خموش
گاه گاهی یکی از کنج زمان
سر کشد بر لب تنهایی من
بعد گویی شفقی بود و زود
میرود از دل من
و دوباره دل من چون دیروز
می شود بی کس و کار
می شود بی غمخوار
چه دل تنگ و غریبی دارم
و چه دنیای سپیدی که کنون
مملو از تاریکی است
بعد این تاریکی
دل من می داند
که شبی از شبها
دستی از دور بیاید اینجا
پرده های شب را
همه را دور بریزد
و دلم چون خورشید
بدرخشد به همه صبح و شبم
و جهان دل من پر شود از عطر خدا
از مریم تاجیک
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط وفائی نژاد در 1396/04/25 ساعت 12:46:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |