داستان کوتاه

وقتی خیلی بچه بودم، و برای کمک به برادرم که مشغول تزیین اتاق برای جشن عروسیش جعبه ی پونزها را در دستم داشتم و یکی یکی به او که روی چهارپایه ایستاده بود پونز می دادم اتفاقی افتاد که درس مهمی به من داد.
یکی از پونزها از دست برادرم افتاد و اصرار داشت که آن را پیدا کنم. اما من که خیلی خسته شده بودم، ادای کسی را درآوردم که چیزی از زمین برمیدارد و بلند گفتم: “پیداش کردم!".
او به کارش برگشت و من خوشحال از این که باری را از سر دوشم برداشته ام مشغول شمردن پونزهایی که می دادم و دقایقی که رد می شد، شدم.
اما چیزی نگذشت که تیزی پونزی که روی زمین مانده بود من را از غفلت پراند و دردش که تا استخوان کف پایم تیغ می کشید شیرینی کوتاه آن دروغ را از من گرفت.
بدتر از آن “مجبور بودنم به سکوت” درد را برایم شدیدتر کرد خلاصه این که آن پونز این درس مهم را به من داد که؛
” دروغ و تقلب ، آرامشی کوتاه به آدم می دهند اما دردی که دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، را به آدم می چشانند که تا عمق استخوان حس خواهد شد. آن موقع دیگر راست گفتن هم دوای درد نیست؛ آن موقع فقط باید سکوت کرد و هیچ نگفت!”
حالا اگر پونزی گم شده و به صاحبش گفته اید که پیدایش کرده اید؛ قبل از این که دیر بشود، یا پونز را پیدا کنید یا به صاحبش بگویید از پیدا کردنش ناتوانید.

داستان کوتاه

زنی به مشاور خانواده گفت:
من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛
همه حسرت زندگی ما رو میخورند.
سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.
امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.
پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم,
چه کسی را نجات خواهی داد؟
و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛
چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!
از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟
مشاور جواب داد:
شنا یاد بگیرید!
همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب……
به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران ،توانایی خود را افزایش دهید…

شهادت امام جعفر صادق علیه السلام

شهادت امام صادق علیه السلام در 25 شوال سال 148 هجری قمری، به دستور منصور دوانیقی، خلیفه ستمگر عباسی، به وسیله سمی که به آن بزرگوار خوراندند، در شهر مدینه اتفاق افتاد. امام صادق علیه السلام به شيخ الائمه نيز معروف است زيرا عمر ايشان از تمامي ائمه اطهار علیه السلام طولاني تر است. حضرت را در قبرستان بقيع در كنار پدر، جدّ و امام حسن مجتبي علیه السلام دفن كردند.
آن امام به هنگام شهادت شصت و پنج سال داشته و مدت سي و چهار سال از امامت حضرتش مي گذشت.
در ميان امامان معصوم علیه السلام، براي هيچ كدام همانند امام صادق علیه السلام فرصت و شرايط مساعدي پيش نيامد تا بتوانند در سطح وسيع به انقلاب فرهنگي بپردازند و با تشريح فرهنگ غني و پُرمايه ي اسلام، بر گسترش اين دين آسماني بيفزايند. ولي براي امام صادق علیه السلام اين فرصت، در گير و دار كشمكش ها و رودرويى بني اميه و بني عباس و جنگ قدرت به دست آمد. آن بزرگمرد علم و عمل از اين فرصت استفاده ي كامل كرد و اسلام و فقهِ آن را از ديدگاه ائمه ي اهل بيت علیه السلام معرفي نمود و با تربيت شاگردان بسيار و برجسته، حيات تازه اي به اسلام و مسلمين بخشيد و فرهنگ ناب تشيّع را كه از متن اسلام محمدي و علوي نشأت گرفته بود به جهانيان عرصه كرد. امام صادق علیه السلام به عنوان رييس مذهب جعفري حوزه ي علميه ي اسلامي در سطح عميق و وسيع تشكيل داده و علوم اسلامي را تدريس مي نمود. در اين حوزه، چهار هزار نفر به فراگيري علوم آل محمد صلّی الله علیه و اله مي پرداخته و حضرت در اين زمان، اسلام اصيل را از زير حجاب تيره و تار اسلام بني اميه و بني عباس آشكار ساخت.

شعر

دیرگاهی است در این تاریکی
عکس تنهایی من می تابد
همه مرغان هوا ساکت و سرد
بنشستند لب بام و حیاط
به سکوت دل من گوش سپردند خموش
گاه گاهی یکی از کنج زمان
سر کشد بر لب تنهایی من
بعد گویی شفقی بود و زود
میرود از دل من
و دوباره دل من چون دیروز
می شود بی کس و کار
می شود بی غمخوار
چه دل تنگ و غریبی دارم
و چه دنیای سپیدی که کنون
مملو از تاریکی است
بعد این تاریکی
دل من می داند
که شبی از شبها
دستی از دور بیاید اینجا
پرده های شب را
همه را دور بریزد
و دلم چون خورشید
بدرخشد به همه صبح و شبم
و جهان دل من پر شود از عطر خدا

                                                                                                                                             از مریم تاجیک

امام زمانم

امام زمانم

امام زمانم

دل هوای روی
ماه یار داردجمعه ها
دل هوای دیدن
دلدار داردجمعه ها
صبح جمعه چشم
در راهیم ما ای عاشقان
یار با ماوعده دیدار
دارد جمعه ها

اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج