مدرسه علمیه فاطمیه پاکدشت
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش تو اتوبوس نشسته بودم . یه دختر 9-8 ساله ای هم به خاطر نبود جا دور از مادرش نشسته بود رو صندلی،ته اتوبوس.
دختر کوچولو روسری اش را خیلی زیبا ،با رعایت حجاب ،همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانومی مانتویی و تقریباً بی حجاب که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد میزد با افسوس گفت:
تو این گرما ،اینا چیه پوشیدی؟
از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس…
تو گرمت نمیشه بچه ؟
همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده می شدیم .
دختر کوچولو گره روسری اش را سفت تر کرد و محکم گفت: بله… گرممه… ولی آتیش جهنم از تابستون امسال گرمتره…
دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم سخت به فکر فرو رفت…
نوشته صدیقه خانی طلبه فارغ التحصیل برگرفته از کتاب(انسان برای زندگی بهتر نوشته محمد استاد جعفری)
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط وفائی نژاد در 1391/06/11 ساعت 08:44:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1392/10/15 @ 01:46:31 ق.ظ
آشنا [بازدید کننده]
با سلام خیلی جالب بود برای بنده ..واقعا بعضی از بچه ها نسبت به خیلی از بزرگترها از درک معرفتی بیشتری بهره مند هستند..با تشکر از حسن انتخاب تون