مدرسه علمیه فاطمیه پاکدشت
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
جمعه 96/04/23
حضرت امام مهدی (عج) :
«و أما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس إذا غیبها عن الأبصار السحاب وإنی لأمان لأهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء.»
نفع بردن از من در زمان غیبتم مانند نفع بردن از خورشید هنگام پنهان شدنش در پشت ابرهاست و همانا من ایمنی بخش اهل زمین هستم ، همچنانکه ستارگان ایمنی بخش اهل آسمانند.
بحارالأنوار ، ج 53 ، ص 181
جمعه 96/04/23
انَّ اللّه َ تَعالى لَيُنادى كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مِنْ اَوَّلِ اللَّيلِ اِلى آخِرِهِ : اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌ يَدْعونى لاِخِرَتِهِ وَ دُنْياهُ قَبْلَ طُلوعِ الْفَجْرِ لاُِجيبَهُ ؟ اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌيَتوبُ اِلَىَّ مِنْ ذُنوبِهِ قَبْلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَتوبَ عَلَيْهِ ؟ اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ قَد قَـتَّرتُ عَلَيهِ رِزقَهُ فَيَساَ لَنِى الزِّيادَةَ فى رِزقِهِ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَزيدَهُ وَ اُوَسِّعَ عَلَيهِ ؟ اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ سَقيمٌيَساَ لُنى اَن اَشفيَهُ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فاُعافيَهُ ؟ اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ مَحبوسٌ مَغمومٌ يَساَ لُنىاَن اُطلِقَهُ مِن حَبسِهِ وَ اُخَلِّىَ سَربَهُ ؟ اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌ مَظلومٌ يَساَ لُنى اَن آخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِقَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَ نْتَصِرَ لَهُ وَ آخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِ ؟ قالَ عليه السلام : فَلا يَزالُ يُنادى بِهذا حَتّى يَطلُعَ الفَجرُ؛
امام محمدباقر عليه السلام : خداوند متعال، هر شبِ جمعه، از آغاز شب تا پايان آن، از فراز عرش خويش ندا مىدهد: آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيده دَم، مرا براى آخرت و دنيايش بخواند و من، پاسخش دهم؟
آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيده دَم از گناهانش به درگاه من، توبه كند و من هم به سوى او بازگردم [و توبه اش را بپذيرم].
آيا بنده مؤمنى نيست كه من روزىاش را بر او تنگ كرده باشم و او تا پيش از سپيده دَم، افزايش در روزى اش را از من بخواهد و من بر روزى او بيفزايم و به آن گشايش دهم؟
آيا بنده مؤمنِ زندانى و غم زدهاى نيست كه از من بخواهد از زندان آزاد و رهايش كنم؟
آيا بنده مؤمنِ ستم ديدهاى نيست كه تا پيش از سپيده دَم از من بخواهد كه دادش را بستانم و من انتقام او را بگيرم و داد وى بستانم؟
و تا سپيده دَم، به اين ندا ادامه مىدهد.
«تهذيب الأحكام ، جلد 3، صفحه 5»
سه شنبه 96/04/20
سبزتر از آسمان
می برد دل را نسیم تربتت سوی بهشت
می نشاند چشم هایم را فرا روی بهشت
ای کریم بن کریم ، فرزند بانوی بهشت
خویش را حس می کند در باغ دلجوی بهشت
نیستم یک لحظه حتّی در تکاپوی بهشت
هر که آمد سوی تو گردید رهپوی بهشت
می زند جان و دل من خیمه در کوی بهشت
“یاسر"این آهی که دارم در هیاهوی بهشت
ای شمیم نام تو خوشتر ز گلبوی بهشت
بر ضریحت تا که می افتد نگاه عاشقم
نور تو از آفتاب سبط اکبر مجتباست
تا دلم در آستانت بال و پر وا کرده است
در حریم اطهرت چون یافتم فیض حضور
زائر قبر شریفت زائر کرب و بلاست
هر زمان در بارگاهت می رسانم خویش را
می نشیند سبز تر از آسمان بر روی لب
محمود تاری(یاسر)
سه شنبه 96/04/20
سبزتر از آسمان
می برد دل را نسیم تربتت سوی بهشت
می نشاند چشم هایم را فرا روی بهشت
ای کریم بن کریم ، فرزند بانوی بهشت
خویش را حس می کند در باغ دلجوی بهشت
نیستم یک لحظه حتّی در تکاپوی بهشت
هر که آمد سوی تو گردید رهپوی بهشت
می زند جان و دل من خیمه در کوی بهشت
“یاسر"این آهی که دارم در هیاهوی بهشت
ای شمیم نام تو خوشتر ز گلبوی بهشت
بر ضریحت تا که می افتد نگاه عاشقم
نور تو از آفتاب سبط اکبر مجتباست
تا دلم در آستانت بال و پر وا کرده است
در حریم اطهرت چون یافتم فیض حضور
زائر قبر شریفت زائر کرب و بلاست
هر زمان در بارگاهت می رسانم خویش را
می نشیند سبز تر از آسمان بر روی لب
محمود تاری(یاسر)
یکشنبه 96/03/21
آدم در سه وقت عوض میشود
گاهی اوقات دلت میخواهدیكی از آن خانهها ی لوکس را داشته باشی؟سوار یكی از آن ماشینها میشدی كه گردن آدمها را دنبال خودشان میكشد. كت و شلوار چند میلیونی مارك فلان میپوشیدی و برق كفشهایت چشم را میزد. برای خرید هیچ چیز با خودت حساب و كتاب نمیكردی. برای سفر لنگ بلیت ارزان چارتر و خالی شدن مهمانسرا نمیماندی. آن جزیرههای خفن و هتلهای خفنتر را نه توی عكس كه از نزدیك میدیدی و روی مبلهایشان لم میدادی. عجب زندگیای! تازه آن وقت تو كه مثل این تازه به دوران رسیدهها نبودی! خودت را نمیگرفتی. مردمی و خاكیطور میماندی و یادت میماند كه از زمینهای خاكی به آنجا رسیدهای. هرچند دیگر به آن زمینها برنمیگردی، چون كت و شلوار میلیونیات خاكی میشود. دیگر عرق نمیریزی چون كولر ماشینت خیلی خوب كار میكند. شیشه را یكذره میدهی پایین و چند تا اسكناس بین بچههایی كه دور و بر ماشینت جمع شدهاند، پخش میكنی تا بروند و با دستمالهای كثیفشان ماشین را خط نیندازند. خودت میدانی هر خط روی این ماشین چند صدهزار تومان در میآید.
«آدم در سه وقت عوض میشود: نزدیک شدن به پادشاهان، حکومت و ریاست یافتن، و ثروتمندی»*
و ثروتمندی، همین ثروتمندی حسرتبار، همین زندگی متمولانه ی خوش آب و رنگ، همین كیف كردن از خنكی كولر ماشین و خط اتوی میلیونی و بیدغدغه بودنها، همینها آدمیزاد را عوض میكند. دست خودت هم نیست. دلت میخواهد همان باشی كه از زمین خاكی شروع كرده اما پایان كار شبیه اولش نیست. آدمیزاد تغییر میكند و ثروتمندی یكی از آن چیزهاست كه تغییرش میدهد.
پینوشت:
* المَرء یَتَغَیَّرُ فی ثَلاثٍ: اَلقُربُ مِنَ المُلوکِ والوِلایاتِ وَالغنی (غررالحكم، جلد 2، صفحه 146)