موضوع: "اطلاع رسانی پژوهشی"

کاریزما

 

افرادی که انرژی مثبت دارند؛ به زمین و زمان مهربانی می کنند، غصه دارند اما آن را قصه نمی کنند تا خَلق مردم را تنگ نکنند، اغلب افرادی خوش سیما و خوش خَلقند، دنبال نقاط مثبت هستند، در برابر ناملایمات خم به ابرو نمی آورند.

این افراد در بلند مدت یک نیرویی بدست می آورند که از همه لحاظ مورد قبول اطرافیان هستند و به قول روانشناسان ” کاریزما” دارند.

 

 

 


    محبوبه نصرتی زاده( استاد)

رساله عشق

 

در رساله عشق، باب فطریه آمده:

آنان که غوت غالب شان غم حسین است

نان خور فاطمه هستند

فطریه آنان با علی است.

 

 

محبوبه نصرتی زاده(استاد)

عبد گنه کار

عبدم ولـی عبـد گنه‌کار
هم روسیاهم هم گرفتار
معبود من ای حیّ دادار
من بنـدۀ عاصی، تو غفار الغوث خلّصنا من النّار
دستـم بگیــر از پا نشستم
یک عمر عهدم را شکستم
عفو تو باشد بـود و هستم
یارب تو آبرویم را نگهدار الغوث خلّصنا من النّار
من خستــه از بـار گنـاهم
مویــم سفیـد و روسیـاهم
این عفو تو این اشک و آهم
بـاز آمـدم با جرم بسیار الغوث خلّصنا من النّار
اگـرچـه مستحـق نـارم
روزم شده چون شام تارم
مولا علی را دوست دارم
بـر حـرمت حیـدر کرّار الغوث خلّصنا من النّار
یا سیـدی تـا زنـده هستم
از عفو تـو شرمنـده هستم
شرمنده زین پرونده هستم
خواندم تو را با این دل زار الغوث خلّصنا من النّار
از جرم بسیارم چه گویم؟!
حتـی نیاوردی بـه رویم
پیوستـه دادی آبــرویم
در بین خلق ای حیّ دادار الغـوث خلّصنا من النّار
یـارب یـارب یـا الهـی
بر جرم سنگینم گواهی
من بی‌پناهم تـو پناهی
من معصیت‌کارم تو ستّار الغوث خلّصنا من النّار
شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو
شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تو

محبوبه خوانساری همکار فرهنگی

به مناسبت شهادت سردار محمد بروجردی


مسیح کردستان شهید محمد بروجردی
شهید “محمد بروجردی” یکی از حماسه آفرینان و سرداران بزرگ دوران دفاع مقدس است که به دلیل جانفشانی ها و خدمات گسترده ای که در منطقه کردستان انجام داد، به او لقب “مسیح کردستان” دادند.
شهید “محمد بروجردی” سال 1333 در روستای “دره گرگ” شهرستان بروجرد چشم به جان گشود، وی شش ساله بود که پدرش را از دست داد و محمد در سایه پرمهر و تلاشگر مادری مهربان و فداکار رشد کرد و پرورش یافت. محمد در هفت سالگی وارد مدرسه شد، اما به دلیل مشکلات و ناتوانی های مالی خانواده، همزمان با تحصیل در کلاسهای شبانه مشغول به کار برای تامین بخشی از نیازهای مالی خانواده خود شد. محمد بروجردی در 17 سالگی ازدواج کرد و با آغاز تلاش مردم برای سرنگونی رژیم طاغوت، درس و تحصیل را نیمه کار گذاشت و به صف انقلابیون پیوست.
وی در سوریه و لبنان با شهیدانی همچون چمران و محمد منتظری آشنا شد و در همان اوایل انقلاب از سوی شهید دکتر محمد بهشتی، به عنوان مسئول حفاظت از امام خمینی (ره) به هنگام ورود به کشور منصوب شد.
شهید بروجردی از جمله موسسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و بعد از انقلاب و با شروع ناآرامی ها در کردستان به پاوه رفت و تلاش زیادی را برای نابودی اشرار و برقراری امنیت و آرامش برای مردم منطقه کردستان انجام داد.
محمد بروجردی از همان دوران کودکی مدیریت و تحمل سختی را فراگرفته بود و به همین دلیل خیلی زود توانست به عنوان سرداری موفق در عرصه دفاع مقدس انجام وظیفه کند. به گفته برادر شهید بروجردی، محمد از همان نوجوانی استعداد عجیبی داشت، در همان حال که روزها کار می کرد، ‌شبها نیز درس می خواند. وی افزود: محمد شش ساله بود که پدر را از دست داد و تنها چیزی که از او برای محمد به یادگار ماند، یک خاطره شیرین بود و یک جلد کتاب دعا.
محمد کلاس ششم ابتدایی بود که با زبان روزه سرکلاس درس می رفت و وقتی که موقع اذان ظهر می شد وضو می گرفت و در یک گوشه از کلاس درس نمازش را می خواند. شهید بروجردی از همان دوران کودکی مراقب اوضاع و احوال خانواده بود و با این که سن و سالی نداشت، به اندازه یک فرد بالغ فکر و کار می کرد.
در وصف خوبی ها و رشادت های شهید محمد بروجردی همین بس که عموم مردم کردستان او را با نام “مسیح کردستان” می شناسند.
شهید بروجردی برغم موقعیت درخشان و برجسته ای که در بین فرماندهان عالی رتبه نیروهای مسلح اعم از ارتش و سپاه داشت، چنان عزت نفس و تواضعی از خود بروز می¬داد که در بین تمامی رزم آوران جبهه های غرب و جنوب، اخلاص او زبانزد خاص و عام شده بود.
با توجه به اینکه فرماندهی عالی جنگ در جبهه های شمال غرب و غرب کشور را بر عهده داشت، اما هیچگاه به دنبال کارهای تبلیغاتی و یا امر و نهی به زیردستان خود نبود.
یکی از دوستان محمد دراین خصوص می گوید: وی سعی داشت گمنام بماند، سعی می کرد وجودش در جامعه مطرح نشود، معتقد بود که تمام اجر یک کار، در گمنامی عامل آن است و سخت اصرار داشت بر این گمنامی.
به گفته وی، یک بار که گروهی از تلویزیون غافلگیرانه از او فیلمبرداری می کردند، مصرانه مانع از ادامه کارشان شد، می گفت: از من فیلمبرداری می کنید؟. بروید استغفار کنید… شما باید بروید از این بچه های رزمنده که دارند می جنگند فیلم بگیرید…»
سردار سرتیپ قاسمی، نیز از عشق و ارادت عمیق محمد به فرزندان معنوی حضرت امام راحل، اینگونه یاد می کند، حاج آقا همیشه رسم داشتند که با بچه بسیجی ها نشست و برخواست داشته باشد. برغم تمامی مسئولیت ها و حجم بالاهای کارهای روزمره به عنوان فرمانده منطقه هفت سپاه کشور، از کمترین فرصت برای رسیدگی به مسایل و مشکلات بسیجیان استفاده می کرد، شهید بروجردی در برخورد با نیروها، مصداق عینی “رحماء بینهم” بود.
“در هر عملیات مثل یک نیروی ساده، دوش به دوش بسیجی ها می جنگید و پیشروی می کرد، برای همین هم، بچه ها عاشق او بودند، اما خدا شاهد است که این مرد، از این همه عشق و ارادت، سر سوزنی دچار غرور نمی شد.”
از دیگر مسایلی که “محمد” به شدت نسبت به آن پایبندی نشان می داد، رسیدگی و ملاقات با خانواده شهدا و جانبازان بود. محبت و علاقه اش به فرزندان شهدا حد و حصری نداشت. بارها تاکید می کرد: خدا ما را به واسطه همین شهید داده ها امتحان می کند. مبادا با غفلت از آنها، سختی و عذاب خدا را برای خودمان بخریم.
با گسترش دامنه فعالیت قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) در غرب، محمد ضرورت تشکیل یک یگان رزمی ویژه، جهت جنگ های غرب کشور را احساس نمود. بر حسب همین ضرورت او سازمان دهی، آموزش و کادر بندی تیپ ویژه شهدا را در دستور کار خود قرار داد، مسئولیت فرماندهی این تیپ را نیز به سردار شهید “ناصر کاظمی” محول کرد.
حضور مستقیم او در تمامی مراحل نبرد تا به آن حد ملموس بود که به گفته سردار شهید حاج همت در جریان پاکسازی محور بانه – سردشت بعضی از برادران ما، به شهید کاظمی گفته بودند شما به بروجردی بگویید اینقدر جلو نیاید احتیاجی به آمدن ایشان نیست ما خودمان می رویم.
شهید کاظمی، چندین بار درخواست بچه ها را با بروجردی مطرح کرد. اما هر بار، ایشان چیزی نمی گفت. نهایتا در برابر اصرار شهید کاظمی گفته بود: اگر بنابر ولایت است، من بر شما ولایت دارم، اینقدر از حد خودتان خارج نشوید.
سرتیپ شهید آبشناسان که خود در چندین نبرد دوشادوش محمد جنگیده بود، درباره روحیه معنوی او در میادین رزم گفته بود:در عملیات دائم زیر لب با خودش زمزمه می کرد و نام خدا را بر زبان می آورد. چه در موقع سختی ها و چه در حین پیروزی، زبانش جز به شکر به درگاه خداوند نچرخید، واقعا ایشان مظهر توکل بودند.
روز اول خرداد سال 1362، محمد به همراه پنج تن دیگر از فرماندهان به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار “تیپ ویژه شهدا” شهرستان مهاباد را ترک کرد و به روایت یکی از همسفران بین راه، برادری که کنار ایشان نشسته بود، از مشکلات خودش صحبت می کرد. حاج آقا(محمد بروجردی) در جواب او گفتند: این دنیا ارزشی ندارد. ما باید همه چیزمان را در راه خدمت به مکتب مان بدهیم. همانطور که امام حسین (ع) و اصحاب ایشان با تمام سختی ها مبارزه کردند، ما هم مکلف به صبرو مبارزه ایم.
با عبور از سه راهی مهاباد – نقده خودرو حامل محمد و دوستانش به مین برخورد کرد. صدای انفجار مهیبی بلند شد ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان، از آن به بیرون پرتاب شدند، شهید بروجردی حدود 70 قدم دورتر از ماشین به زمین افتاد. وقتی بالای سرش رسیدیم، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت.
محمد بروجردی را باید استاد اعظم سرداران نسل اول سپاه لقب داد. اگر كردستان را پرورشگاه مقدماتی اغلب سرداران سپاه بدانیم، محمد بروجردی بی شك آموزگار اول این مكتب است.
سردار شهید “حاج همت"، درباره مهجور ماندن قدر و ارزش نقش بروجردی در تاریخ پر فراز و فرود انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، شش ماه پیش از شهادتش در کربلای خیبر گفته بود:
” بروجردی شناخته نشد. بروجردی هنوز، نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده است. تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود. شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما بوجود بیاورد.”
برگرفته از کتاب، چون کوه باشکوه از علیرضا سموئ

محبوبه خوانساری همکار فرهنگی

نگاهت را از آن فانوس برندار

فقط دونقطه در زندگی هستند که نگاه به آنها می تواند همه باورهای آدمی را دگرگون کند فقط همین دو نقطه اند که از ابتدای خلقت تا آخرین روز هستی اعتبارشان را از دست نمی دهند:عشق و مرگ.

اوکه به خدا باور دارد مرگ برایش دری است که وقتی باز شد یک قدم به خدا نزدیکتر میشود.مرگ هدیه است هدیه بزرگ خداوند به زندگی.اگرمرگ را مثل فانوس دریایی ببینیم ،همه زندگی در مسیرنور روشنگر این فانوس حرکت می کند آن که بداند فانوس نقطه توقف نیست ،کشتی زندگی را چنان می راند که به سادگی از کنار این فانوس عبور کند و آن که نداند با تمام سرعت به سوی آن میرود و کشتی اش خیلی زود درهم می شکند.

عشق هم همین است .دری که وقتی از آن عبور کردی ،چشمانت جلای دیگری می یابد و می توانی دنیا را جور دیگری ببینی.به نظرم عشق یعنی نگاه کردن به زندگی از منظر دیگر و جوردیگر و اگر درست نگاه کنی ،نمی توانی عاشق این همه عالم نباشی.گریه ما در فراق دیگران از این جنس است .می دانیم او به جای بهتری میرود و امیدواریم که ماهم به او بپیوندیم اما نمیتوانیم این جلوه ذات حق را دوست نداشته باشیم.

این روزها می بینیم افرادی هستند که عشق و مرگ را درهم آمیخته و به دنبال هدف والایی می روند که این دو را زیباتر جلوه دهند و این مسیری است که پذیرش و یا حتی قرار گرفتن در آن نصیب هرکسی نشودچراکه به گفته مقام معظم رهبری زیباترین و بارزشترین نوع مرگ ها،شهادت است.افرادباهوش شهادت را به عنوان نوع مرگ برای خود انتخاب می کنند ،درواقع مرگ از نوع شهادت مرگ مارک دار است و اینان نوع مرگ و مردن را عاقلانه و عاشقانه انتخاب می کنند.

این راه ،راه خداو راه امام حسین (علیه السلام)است،و اینان مدافعین حرم هستند.شهدای مدافع حرم در این روزهای زیبا از ماه شعبان و ماه اردیبهشت حس و حال دیگری را درتمام ایران پخش کرده اند و تشعیشان در شهرها وجودمان را دگرگون میکند وتلنگری دوباره به ما میزنند که حواسمان باشد که چه خونها و چه جان ها می رود تا راه و نام اسلام باقی بماند.

امیدوارم همه عاشق باشیم و باقدرت در زندگی این دنیا پیش برویم و نگاه از آن فانوس برنداریم

زهرانقدی همکارفرهنگی