مدرسه علمیه فاطمیه پاکدشت
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ…»
«درخت پاکی که ریشه آن در زمین و شاخههایش در آسمان است…».
عشق، از نهانخانه دل، پای بیرون مینهد و از محاسبات و فرضیات خاکی و زمینی عقل، پاپس میکشد. از بامِ شدنها و ناشدنها اوج میگیرد و فارغبال، در آسمان معنا سیر میکند؛ آنک تویی که از عرش، بر فرش میتابی.
عشق در این عروج روحانی، دیدگانی را مفتون قدرت سیر و صعودش میکند که تا حال، با اشاره انگشت به ماه، نوک انگشت را میدیدند؛ نه خود ماه را زینب! تو چکاوک آشیان گزیده عرشی، نام تو را رسول، از آسمان آورده است. نامت، محفوظ در لوح آسمانهاست. منادی عرش، نام «زینب» را زمزمه میکند.
تو را با عقل و عشقم دوست دارم
ای فرشته لحظه های تنهایی حسین علیهالسلام ! میخواهم از تو بنگارم. تو را ندیدهام؛ ولی انگار میبینم. صدایت را نشنیدهام؛ انگار میشنوم!
من، صدای دلکش خطابه زینب را از جایی میشنوم که پای مفلوجِ معادلات تهی از قدرت عشق، کوتاه است و از پیمانه خلوتنشینان بی هنرِ لایعقل، در آنجا خبری نیست؛ چراکه آن عقلِ معادلهای، برای اثبات ادله خویش نیز در بند آزمون و خطاست و آن عشقِ تُهی لایعقل، مثال فردی کور است؛ گاه پس میرود و گاه پیش؛ نه میرسد، نه میرسانَد!
بر آستان جانان… مویی سپید کن
مپندارید این دختر حوریوش آسمانی مقام، در لابهلای چرخ دندههای زنگاربسته عقل منهای عشق، که گره خورده و بیتحرک، در متن صفحات قطور تاریخ خفه مانده اند، یافت میشود، یا در جام رندان مست، که با زلف پریشان در کوچه های عشق منهای عقل لاف میزنند و سر و موی میکنند، رُخ مینماید!
از زینب، تاریخ تولدی و تاریخ شهادتی دانستن، در این یکی، غزلی از گل و در آن یکی، جامه مشکین کردن و هِق هِق زدن چه کار آسانی است و چه شناختِ بیرنجی!
رها کنید زینب را با این سادهانگاریها!
این دختر، از تبار علی علیهالسلام است؛ یا در شناختش زحمتی بِکِش، سر و مویی سپید کن که سر و موی کَنْدَن هنر نیست؛ یا رحمتی کن و از مرکب معرفتش فرود آ و راه خویش گیر!
یا زینب کبری! ما اهالی شهر چهارده ستارهایم.
هرچه دشمن قسم خورده تو از دیرباز خواست عشق تو و اهل بیتت را از قلب عاشقانت بیرون کند نشد . حال با حتک حرمت حرم باشکوهت این عشق را فزون تر و محکم می کند . پس دوباره در این روزهای نورانی همه باهم می گوییم ((السلام علیک یا زینب کبری))
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط وفائی نژاد در 1392/04/31 ساعت 09:28:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1392/05/20 @ 04:12:45 ب.ظ
معین فر [بازدید کننده]
باسلام وخسته نباشید.مطلب بسیارجالبی بود.لذت بردم.موفق باشید.