مدرسه علمیه فاطمیه پاکدشت
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
شعر حمید رضا برقعی
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را تمام دلهره ها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، می خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت زنیزه دار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگی ست این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر به روی خویش نیاورده اید آبله را
دلیل قافله می برد پابه پای خودش نگاه تشنه ی ـن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد می آری تمام زخم زبان های شهر هلهله را
مراببخش که مجبور می شوم در شعر بیاورک کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
محبوبه نصرتی زاده استاد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط وفائی نژاد در 1395/06/19 ساعت 03:39:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |