مدرسه علمیه فاطمیه پاکدشت
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
وارد دارو خانه شدم و منتظر بودم تا نسخه ام تحویل دهند.
فردی وارد شد و با لهجه ای ساده و روستایی پرسید: کرم ضد سیمان دارین؟
فروشنده که انگار موضوعی برای خنده پیدا کرده بود با لحنی تمسخر آمیز پرسید؟ کرم ضد سیمان؟بله که داریم. کرم ضد تیر آهن و آجر هم داریم حالا ایرانیشو میخوای یا خارجی؟ اما گفته باشم خارجیش گرونه؟
مرد نگاهش را به دستانش دوخت و آنها را رو به صورت فروشنده گرفت و گفت: از وقتی کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده، نمیتونم صورت دخترمو ناز کنم . اگر خارجیش بهتره، خارجی بده.
فروشنده لبخند رو لبهایش یخ زد. .
چه حقیر و کوچک است آن کسی که در این دنیا به خود مغرور است. چرا که نمی داند بعد از بازی شطرنج، شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار می گیرند.
محبوبه نصرتی زاده ( استاد)
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط وفائی نژاد در 1395/06/09 ساعت 08:13:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/06/12 @ 12:22:34 ق.ظ
متین [عضو]
سلام .
خیلی تاثیر گذار بود .
ممنون از مطلب خوب شما .
موفق باشید .
1395/06/12 @ 12:20:31 ق.ظ
متین [عضو]
سلام .
خیلی تاثیر گذار بود .
ممنون از مطلب خوب شما .
موفق باشید .