طبع می خواهد که وصف زینب کبری کند
لیک قطره کی تواند صحبت از دریا کند
توسن طبعم در اینجا پای در گل مانده است
مرغ بی پر چون سفر بر عرصه عنقا کند
نطق گویا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
کی تواند خامه مدح آن ملک سیما کند
جد پاکش مصطفی، باب کبارش مرتضی… بیشتر »
کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ...» «درخت پاکی که ریشه آن در زمین و شاخههایش در آسمان است...». عشق، از نهانخانه دل، پای بیرون مینهد و از محاسبات و فرضیات خاکی و زمینی عقل، پاپس میکشد. از بامِ شدنها و ناشدنها اوج… بیشتر »