مدرسه علمیه فاطمیه پاکدشت
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
پناه می برم به تو
خدا گفت: محمد ! بعضی ها را باید رها کرد. هی این ها مجبور نکن که: ایمان بیاورید! ایمان بیاورید! اینها ایمان نمی آورند هرگز. اینها مهر زده اند به قلب هایشان. اینها دنیا را هیچ جوری ول نمی کنند. اینها را با خدا کاری نیست.
خدا گفت: محمد ! اینها چون با رسولان حق سرِ دشمنی و عناد دارند، ما هم پرده ای بر دلهایشان آویختیم. پرده ای ضخیم. که خنکای نسیم رحمانی را حس نکنند. و عطر ملکوت، مشام جانشان را نوازش ندهد.
خدا گفت: محمد ! صبوری کن مقابل شان. اینها گوشهایشان سنگین شده از شنیدن کلام حق. گوش سنگین را چه به درک حقیقت؟!
خدا گفت: محمد ! اینها حتی اگر همه ی آیات الهی را با چشم های خود ببینند، باز هم ایمان نمی آورند.باز هم طعنه می زنند به تو که: هی نیا قصه های پیشینیانت را آیه کن و برایمان بخوان! (انعام/آیه ی 25)
…
وای! من مانده ام که چاه غفلت چقدر عمیق است. خدایا پناه می برم به تو از غفلتی که گوشهایم را سنگین کند. و پرده ای شود بر در روحم.پناه می برم به تو!
زهرا نقدی
همکار فرهنگی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط وفائی نژاد در 1394/10/05 ساعت 11:28:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |