مدرسه علمیه فاطمیه پاکدشت
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
cb:post_author_photo_small][cb:post_author_photo_big][cb:post_body1][cb:post_body2]
چهارشنبه 91/06/08
دلگيرترين روزها در تقويم جمعههاست. حتي غريبترين روزها هم جمعههاست. جمعهها هميشه قرمز رنگ است. وقتي اسم جمعه ميآيد، ياد رنگ قرمزش در تقويمها ميافتم. اما جمعهها در دل تو چه رنگي است؟
گاهي باورم نميشود که تو هستي، مرا ميبيني ميشناسي، درک ميکني، تک تک لحظهها و نفسها و افکار مرا در مييابي. گاهي آنقدر دلم تنگ ميشود که اشکها امانم را ميبرند. اولين بار که نامت را شنديم گمانم اين بود، که بايد بين مخلوقات بگردم شايد تو را دريابم، چه فکر بدي بود، تو در من بودي و من بيخبر از تو…!
بارها خواستهام که دستان پر از هيچ خود را به رسم دوستي دراز نمايم، شايد مهرباني دستان پر احساس تو را حس کنم. چه پندار بچهگانهاي! چرا که پيش از اين، تو گرماي دستانت را به من بخشيده بودي! مرا توانايي به درک تو نيست. مرا راهي به سوي تو نيست. اگر با آن چشمان زيبايت مرا ننگري، واي بر من ….
تو هستي، ميدانم، همه جا، همه وقت، اين منم که غافلم، اين منم که جاماندهام، روزي خواهد آمد که تو بيايي و فقط با يک سلام اين چنين پاسخت گويم: سلام علي آل ياسين.
سه شنبه 91/06/07
یاد استاد
روزی که موضوع تحقیقم را به استادی از اساتید حوزه عرضه کردم تا شاید رساندن لنگر این کشتی را به ساحل بپذیرند ،ایشان پرسیدند :خوب موضوع تحقیق شما چیست ؟
من که در ابتدای کار تحقیق بوده و فقط نمای کلّی ای از تحقیق مدّ نظرم بود ،یکباره دهانم را گشودم و گفتم : حاج آقا «ادب »ایشان قدری تأمل نموده به آرامی لبخندی زدند و با لهجه ی شیرین اصفهانی خود به من فرمودند : ادب ! ای بابا حاجیه خانم ما که خودمان بی ادب هستیم !!!
سبک و سیره ی متواضانه ی استاد گرانقدرم و اینکه همیشه خود را حقیر خطاب می نمودم مرا به این اندیشه ی البته حق رهنمون کرد که : «ای بابا چقدر استادمان متواضع هستند »اما پس از چندی که کار تحقیق را به طور جدی آغاز نموده و در دریای بی کران آیات و روایات مربوط به آداب اسلامی به اندک بضاعتم به غور و جستجو پرداختم جرعه ای از این بی کرانه نصیبم شد و آن اینکه : واقعاً چقدر بی ادبیم و واقعاً ادب و آداب آن صورت ظاهری ای نیستند که تا به حال تصور می کردم و استادم این را می دانستند.
خداوند تبارک و تعالی محفوظش بدارد از جمع آفات و بلایا
فاطمه کاشانی
دوشنبه 91/06/06
چكيده اي از آداب مخصوص شاگرد در مقابل استاد، برگرفته شده از كتاب المراد من منية المريد
1- مهمترين و پرارزش ترين آداب و وظائف معلم و شاگرد درباره استاد، اين است كه بايد او - پيش از هر چيز - درباره كسى كه در محضر او تلمذ ميكند، و حسن خلق و آداب و آئين هاى رفتار خود را تحت رهبرى او فراهم مى كند، مطالعه و بررسى نمايد، ؛ زيرا اگر ما در نظر گيريم كه استاد مى خواهد شاگرد خود را تربيت كند، و آلايشها و خويهاى پست ، و ريشه هاى رذائل اخلاقى را از دل و جان او بزدايد و بر كند، و خلقهاى نيكو و فضائل اخلاقى را جايگزين آن ها سازد، اين كار و كوشش استاد درباره شاگردش ، همانند كار و كوشش زارع و كشاورزى است كه مى خواهد خس و خار را از زمين كشاورزى ، ريشه كن ساخته و گياههاى هرز و زيانبخش را از محيط كشاورزى خود از بيخ و بن بر كند تا كشته و زراعت او به خوبى از زمين سر بر آورده و به نحو مطلوبى برويد و رشد و نمو و بركت و فزونى آن ، كامل گردد (و در سايه اين كوشش ، به محصولى مرغوب و مطلوب دست يابد).
هر استادى نمى تواند واجد چنين اوصاف و خصوصياتى باشد. استادانى كه واجد شرائط مذكور باشند شديدا در اقليت قرار دارند؛ زيرا استاد واقعى حقا جانشين پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و نائب رسول خدا است . هر فرد عالم و دانشمندى ، در خور احراز مقام نيابت از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست .
بنابراين سالك بايد استادى را انتخاب كند كه از لحاظ اهليت و شايستگى در حد كمال بوده و ديندارى او محرز، و مراتب شناخت و معرفت او مسلم و به پاكدامنى معروف باشد.
تذكر :سالك بايد از آنگونه اساتيدى بپرهيزد كه معلومات خود را از لابلاى كتابها - بدون آن كه آن را نزد اساتيد فن بخوانند - فراهم آورده اند؛ چون اين احتمال قويا وجود دارد كه چنين استادانى در فهم متون علمى از تحريف و تصحيف و اشتباه و لغزش ، مصون نباشند؛ و در نتيجه ، شاگردان را نيز بلغزانند.
يكى از دانشمندان سلف گفته است : اگر كسى شخصا بينش دينى خود را از بطون متون علمى - و استاد ناديده - فراهم آورد، در حقيقت ، سعى و اهتمام خويش را در تضييع و تباه سازى احكام دينى ، مصروف داشته است.
دانشمند ديگرى مى گويد: از ((صفحيون يا صحفيون )) بر حذر باشيد، يعنى از كسانى كه شخصا - و بدون آنكه در محضر استاد بنشينند و از درس او مستفيض گردند - مطالب را از لابلاى كتب علمى و نوشتارها، استخراج و استنباط مى كنند؛ از اينگونه اساتيد دورى گزينيد، زيرا تباهكاريها و لغزانندگى آنان از اصلاحات و درستكارى هاى آنها فزونتر است .
2 - بايد استاد را به عنوان پدر واقعى و روحانى تلقى كرد .
سالك بايد بر اين اساس بينديشد كه استاد او، پدر واقعى و روحانى وى ، (و خود او به منزله فرزند روحانى او است ). پدر (و فرزند) روحانى از پدر (و فرزند) جسمانى ، با ارزش تر و ارجمندتراند.
بنابراين بايد سالك در اداء حق ابوت و وفاء به حقوق تربيت استاد - علاوه بر رعايت ادب در حق او به شدت ، ساعى و كوشا باشد. و بيش از ديگران به او احترام گذارد.
3- استاد را بايد به عنوان پزشك معالج جان و روان برشمرد.
سالك بايد با اين اعتقاد به خويشتن بنگرد كه او فردى مبتلا به بيمارى نفسانى است ؛ زيرا مرض و بيمارى عبارت از انحراف جسم از مجراى طبيعى است و نيز بايد معتقد باشد كه استاد، پزشك درمان بخش بيمارى او است ؛ زيرا او سعى مى كند روح و روان سالك را به مجراى طبيعى آن بازگرداند. به همين جهت به هيچوجه ، شايسته نيست كه از فرمان و اشاره او سرپيچى كند. مثلا اگر به سالك گفت : فلان كتاب را بخوان ، و درس و اعمال خود را به فلان مقدار محدود ساز و بدان قناعت كن . اگر سالك از اين فرمان استاد سر باز زند، به منزله بيمارى است كه با پزشك معالج خود در طرز درمان خويش به جدال و مخالفت برمى خيزد و او را تخطئه مى كند. (بديهى است كه چنين بيمارى هرگز درمان نخواهد شد).
4 - ارج نهادن به استاد و تجليل از مقام علم و دانش
سالك بايد با ديده تكريم و احترام به استاد خويش بنگرد، و از عيوب او چشم پوشى كند. (يعنى با دل و زبانش از او خرده گيرى نكند)؛ زيرا اگر شاگرد با چنين ديدگاهى احترام آميز به استاد خود بنگرد مى تواند به بهره گيرى از استاد و نفوذ و ثبات بيان و گفتار او در ذهنش كمك نمايد.
يكى از علماء سلف - آنگاه كه روانه جلسه درس و محضر استاد مى شد - مقدارى صدقه به فقير مى داد و مى گفت : خدايا عيب معلم و استادم را از نظرم مخفى نگاهدار و بركات علم و دانش او را از من برنگيرد.
5 - تواضع و فروتنى در برابر استاد
بايد سالك- فزون تر از آن مقدارى كه ماءمور به تواضع و فروتنى نسبت به علماء و دانشمندان ، و ديگر اصناف مردم است - در برابر استاد خود، متواضع و فروتن باشد. او بايد در برابر مقام علم و دانش نيز اظهار خاكسارى كند تا در سايه اين فروتنى و خاكسارى ، به علم و معرفت دست يابد. بايد او بداند كه اظهار ذلت و خاكسارى در برابر استاد، نوعى عزت و سرفرازى است . خضوع شاگرد در برابر استاد، افتخارى است براى او، و تواضعش موجب رفعت و بلندپايگى او مى گردد.
6 - لزوم ترجيح راءى و نظريه استاد بر راءى و نظريه خود
سالك نبايد راءى و نظريه استاد را مردود ساخته و با او با چهره و رفتار و گفتارى آمرانه مواجه گردد. او نبايد بر خلاف نظريه استاد، اشاره كند. بايد چنين بينديشد كه استاد او حق و صواب را بهتر از او مى شناسد. بلكه او بايد در تمام امور زندگى ، مطيع و منقاد استاد بوده و زمام تمام شئون حياتى خود را كاملا در اختيار او قرار دهد، و در برابر اندرز و نصيحت او مطيع بوده و در هر حال ، جوياى رضا و خوشنودى او باشد. اگرچه راءى و نظر او با راءى و نظر استاد، در اين زمينه ها تفاوت داشته و روش استاد، دلخواه او نباشد.
با راءى و نظر استاد به مسابقه نپردازد، و پيش از راءى او نظريه اى را انتخاب نكند، و با او در تمام شئون زندگى خويش مشورت نموده و به دستور او گردن نهد. قلبا و لسانا از نظريه و تدبير استاد پا فراتر نگذارد.
يكى از فضلاء مى گويد: ((اشتباه و لغزش عمل و گفتار يك مرشد و راهبر، نافع تر و سودمندتر از گفتار و عمل حق يك مسترشد و ره جو است كه حق و صواب را با نظر شخصى خويش مى شناسد، و آن را ارزيابى مى كند، و با عالم و معلم به مشورت نمى پردازد))
در داستان موسى و خضر (عليهماالسلام ) نكته بيدارگرى در اين زمينه ديده مى شود، (به اين معنى كه موسى (عليه السلام ) رفتار خضر (عليه السلام ) را اشتباه آميز مى پنداشت ؛ در حالى كه رفتار به ظاهر لغزنده و اشتباه آميز خضر (عليه السلام )، هماهنگ با واقعيت غيرقابل گريز، و صد در صد مطابق با حق بوده است ؛ چون موسى (عليه السلام ) فكر مى كرد كه خضر (عليه السلام ) اشتباه مى كند، و تصور مى نمود كه راءى و نظر خود او بر حق است ).
7- تحمل جور و تندرويهاى استاد
بايد شاگرد در برابر جور و جفاى استاد و تندرويهاى اخلاقى او، خويشتن دارى و شكيبائى خود را حفظ كند. اين حالت روانى و اخلاقى استاد نبايد مانع ملازمت و همبستگى شاگرد با او گردد و شاگرد، حسن نيت خود را نسبت به استاد از دست دهد، و نبايد در او اين عقيده به وجود آيد كه استاد او فاقد كمالات علمى و اخلاقى است .
بايد سالك اعمال و رفتار به ظاهر ناپسند استاد را با بهترين و دلپسندترين و درست ترين وضع ، توجيه و تاءويل كرده و آنرا به عنوان رفتارى مقرون به صواب تلقى نمايد. فقط افراد كم توفيق قادر نيستند گفتار و رفتار استاد را درست و به نحو احسن ، توجيه و تاءويل نمايند. افراد موفق ، همواره كار بزرگان علم و دين را - به خاطر آگاهى هاى عميقشان - توجيه مى كنند و به عمق اعمال و صحت رفتارشان آگاهند.
اگر شاگرد - از لحاظ اخلاقى - خشم و تندروى از استاد مشاهده نمود بايد خود، عذرخواهى را آغاز كند، و از او پوزش بطلبد، و نسبت به آنچه موجب چنين پيش آمدى گشت ، توبه و استغفار نمايد، و تقصير را به خود نسبت دهد، و خويشتن را در اين زمينه سزاوار ملامت و سرزنش بداند؛ زيرا اگر سالك با چنين گذشتى ، تندرويهاى اخلاقى استاد را پاسخ گويد مى تواند بيش از پيش ، مهر و مودت استاد را درباره خويش پايدار نگاهداشته و قلب او را بهتر تسخير نمايد. نتيجه چنين عكس العمل خوش آيند شاگرد، اين است كه منافع فزونترى را - در امر دين و دنيا و آخرت - به سوى خويشتن جلب مى نمايد.
8- بايد در انتظار استاد و شرفيابى از محضر او بسر برد
بايد شاگرد بكوشد - پيش از حضور استاد - در جلسه حاضر گردد، و خود را به چنين پيشتازى ها و مبادرت ها از لحاظ حضور در جلسه، تمرين و عادت دهد، و خويشتن را وادار سازد كه همواره پيش از استاد در جلسه حضور يابد.
اگر سالك سعى كند كه در كنار خانه استاد به انتظار بنشيند تا او از خانه خويش بيرون آيد و همراه او در جلسه حضور بهم رساند - در صورتى كه چنين كارى با سهولت ، امكان پذير باشد - كارى بجا و شايسته تر است . شاگرد بايد بكوشد كه حضور او در جلسه به تاءخير نيفتد تا در نتيجه ناگزير شود كه پس از حضور استاد، در جلسه حاضر گردد و استاد را در انتظار خود رها كند؛ زيرا اگر - بدون ضرورت قطعى و عذر موجه - استاد را در انتظار آمدن خود قرار دهد و در حاضر شدن، سهل انگارى كند، مسلما خويشتن را در معرض خشم و نكوهش قرار مى دهد. از خدا مى خواهيم كه ما را از گزند چنين خشم و نكوهشى حفظ فرمايد.
محبوبه خوانساری
دوشنبه 91/06/06
” خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم.”
دوشنبه 91/06/06
مثل یک قطعه طلا، یک تکه جواهر ارزشمند، درست عین یک تندیس گرانقدر گذاشتهایمشان آن بالا بالاها، جایی که دست خودمان هم بهش نمیرسد. بعد داریم از دور نگاهشان میکنیم. هی لاف میزنیم که دوستشان داریم و عاشقشان هستیم. برایشان اشک میریزیم و ماتم میگیریم برای ظلمی که در حقشان شده است. عرفانمان که بیشتر میشود، یک قدم از دوست داشتن جلوتر میرویم و برایمان الگو میشوند و توی دلمان فکر میکنیم خیلی آدم حسابی هستیم که الگویمان حضرت زهرا (س) است. خیلی هم اگر الگوپذیر باشیم، نهایتا میچسبیم به حجاب و عفاف و حیا و عبادت و همسرداری ایشان و همه آنچه که بعد اخلاقی و عرفانی و فردی دارد. درست است که ایشان نمونه کامل حیا و عفت و حجاب بودند و الگوی کامل اول و آخر مادری و همسری؛ اما وجود مبارک فاطمه زهرا (س) این همه بود و همهاش این نبود. اتفاقا بعد اجتماعی پررنگی در تاریخ عصر خودشان داشتند.
هوش، آگاهی و بیداری سیاسی حضرت زهرا (س) یکی از مواردی است که مورد بیتوجهی قشر زنان مسلمان قرار گرفته است و همین امر باعث شده نه تنها در امور سیاسی و مسائل روز جامعه مشارکتی نداشته باشند، بلکه آگاهی بسیار ناچیزی در این زمینه داشته باشند. این در حالیست که ورقهای تاریخ از زندگی یگانه بانوی عالم، چیز دیگری ثبت کرده است. حضرت در طول عمر کوتاهشان، و با توجه به جوانیشان، هیچوقت نسبت به مسائل سیاسی و جامعه زمان خودشان بیتفاوت نبودند. آنگاه که حضورشان را در جامعه لازم و ضروری میدیدند، از خانه بیرون میآمدند و رسالت خود را به بهترین شکل به انجام میرساندند. بهترین شاهد این مدعا خطبه فدکیه و بقیه خطبههای سیاسی و اخلاقی به جا مانده از ایشان است.
ایشان هرگز زن بودن را بهانه عدم حضور در صحنه سیاسی و اجتماعی قرار ندادند و رسالتشان را به بقیه واگذار نکردند. تاثیر سخنرانیهای حضرت زهرا میان غاصبین، و بین زنان مهاجر و انصار، تحلیل و تجزیه درست ایشان از اوضاع سیاسی روز را نشان میدهد؛ به علاوه توانایی ایشان در به کارگیری زبان و ادبیات گیرا و رسایی که بتواند نشانگر راه از بیراهه باشد، از دیگر ویژگیهای رفتاری ایشان است.
این همیشه در صحنه بودن، این بیداری و آگاهی، این شانه خالی نکردن از زیر بار مسئولیت اجتماعی و سیاسی، این بیتفاوت نبودن نسبت به مسائل مهم جامعه، همه و همه از خصوصیات بارز حضرت زهرا (س) بود؛ ویژگیهایی که در کمتر زنی پیدا میشد در آن عصر و جامعه.
متاسفانه زنان طلبه، امروز در زمینه آگاهی سیاسی و اجتماعی، از الگوی بارزشان عقب ماندهاند. شاید هم به فکر رشد و تعالی خود در این زمینه نیستند. زیرا ما در بیشتر موارد شاهد بیتفاوتی و عدم حضور آنها در نقش یک خانم طلبه در اجتماع هستیم، و تحرک و فعالیت و اثرگذاری چشمگیری از این قشر نمیبینم. این به این معنی نیست که خانمهای طلبه اصلا در صحنه حضور ندارند، بلکه اینان هنوز نتوانستهاند در این زمینه به جایگاه مطلوبی برسند و انتظار بیشتری از آنها میرود.
اینکه فقط بعد فردی از زندگی حضرت زهرا (س) را بگیریم، و به بقیه ابعاد شخصیتی ایشان بیتوجه باشیم، خود ظلم بزرگی در حق ایشان است. وقتی ادعا میکنیم کسی اینچنین الگوی لحظه به لحظه زندگیمان است، باید همه آنچه در اوست، در ما نیز باشد.
فاطمه خوش نما